امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 4 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات امیر علی

وااااای واکسن

🤒🤒🤒🤒🤒 بالاخره وقتش رسید امیرعلی جونم،من از واکسن خیلی میترسم نه برای خودم بلکه برای شماها ولی خوب چاره چیه باید زد دیگه  صبح روز ۶ آبان دایی علی اومد دنبالمون وبامامان نجمه رفتیم مرکز بهداشت یخدان بعداز ارزیابی قد ووزنت رفتیم برای واکسن، ازاونجایی که من طاقت دیدن اینجور چیزا روندارم تورو گذاشتم روی تخت و به مامانی گفتم تو نگهش دار وبعد داشتم جیم میشدم که خانمه صدام کرد گفت کجا بیا دستاشو بگیر 😰😰😰😰 منم دیگه چاره نداشتم اومدم دستاتو گرفتم و صورتم رو گذاشتم روی صورتت که یهو جیغ کشیدی و رنگت سیاه شد بعداز ۱۰ثانیه آرومت کردم وبعد اصلا معلوم نبود تو واکسن زدی وقتی اومدیم خونه تا دوبار موقع تعویض پوشک خیلی گریه میکردی ومن کمپرس یخ روی...
9 آبان 1398

دومین ماهگرد

🤗🤗🤗🤗🤗 مبارک    مبارک    دومین ماهگردت مبارک❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ نفس مامان دوماه اززندگی تو میگذره ومن هرروز بیشتر از قبل دلبسته تو میشم خدارو شکر میکنم که نعمتی چون تورو به من داده الهی که ۱۲۰ سالگیت رو جشن بگیریم آمین وزنت توی دوماهگی ۵کیلو و۷۰۰گرم قدت هم۵۷سانت دور سرت هم ۳۹ قربون قدو بالات بره مامانی😍 ...
9 آبان 1398

سوغات کربلا

امیر علی جونم  امسال اربعین مامان جون وباباجون باهم پیاده رفتن کربلا.چون پیاده روی بودن دیگه نتونسته بودن سوغاتی بیارن ولی برای تو اینو آورده بودن که خیلی دوسش داری وقتی گریه میکنی بادیدنش آروم میشی😘 واین شد اولین سوغات😊 ...
9 آبان 1398
1